آیلین آیلین ، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

منتظرم

آخرین سونو در سال 1390

سلام نفسای مامانی.مامانی پنج شنبه رفت برای سونوی آخر در سال 90 البته با بابایی.وقتی نوبتم شد از دکتر اجازه گرفتم که بابایی هم بیاد داخل و نی نی هاشو ببینه.همش دلشوره داشتم که نکنه دوقلو بودن شما دروغ یا اشتباه بوده.اول دکتر گفت که رحمتون دو شاخه و تو هر شاخ یه جنین دیده میشه .که بابایی سریع پرسید آقای دکتر این دو شاخ بودن برای خانمم مشکل ایجاد نمی کنه و دکتر که خیلی ماه بود گفت امیدواریم مشکل ایجاد نکنه.بعد هم دکتر یه گشتی زد و گفت مشکل خاصی ندارید.بابایی که چشماشو دوخته بود به مانیتور سریع گفت آقای دکتر میشه قلبشون رو هم چک کنین.دکتر هم که انگار حال ما رو می فهمید رفت رو قلب نی نی ها و دونه دونه قلباشون رو چک کرد و ما صدای ق...
27 اسفند 1390

آخرای ساله

سلام. ببخشید شرمنده که این قدر بی وفا شدم. این چند روز مامانی خیلی کار داره ولی اصلا به کارهای شخصیم نرسیدم نه خونه تکونی نه خرید و ....هیچی فقط کار من شده بیام شرکت برم خونه.از خونمون بدم میاد خیلی کثیف نیست تابستون تمیزش کردم ولی می بینم همه خونه تکونی کردن از خونمون بدم میاد بابایی قول داده جمعه شروع می کنیم همه کارامو میکنه.از مشهد بگم که روز اول به زیارت گذشت وقتی وارد حرم می شدم دیگه دلم نمی خواست برگردم.روز اول انرژی زیادی داشتم بودن پوریا(جگر خاله)برام خیلی شیرین بود.ما سه تا سوئیت جدا گرفتیم که همه راحت باشن ولی صبحانه با هم بودیم البته مثل همیشه خونه آقاجون اینا.ناهار و شام هم بیرون.مامانی روز دوم یکم دل درد داشت که شبش حسابی کوفت ...
25 اسفند 1390

بازگشت

سلام نی نی های خوشگلم. مامانی چند روز  هست که از مشهد برگشته ولی اینقدر کار داره که وقت اینکه بیام به دوست جونام سر بزنم و ندارم .آخه آخر سال هست و مامانی هم به خاطر بارداری ساعت 2 میره خونه واسه همین وقتم خیلی کمه.مشهد خیلی خوب بود ولی مامانی همش مریض بود و دل درد و معده درد داشت.ولی حسابی شما رو به ضریح امام رضا چسبوندم و حسابی ازش سلامتی شما رو خواستم. واسه همه مامانای منتظر خیلی دعا کردم وقتی واسه اونا دعا می کردم یاد خودم افتادم که چقدر قبل از شماافسرده بودم حسابی براشون گریه کردم امام رضا رو قسم دادم که هیچ کس رو منتظر نذاره.حالا بعدا میام از سفر براتون میگم.مامانی باید بره چون امشب چهارشنبه سوری و خیابونا وحشتناک.منم نگران شما هس...
23 اسفند 1390

اولین سفر با نی نی ها

سلام نی نیهای ناز من.مامانی امروز با شما دوتا که سر هم قد یه دو تا گردو هم نیستید می خواد بره مشهد پابوس امام رضا.با اون که دکتر گفته فقط استراحت ولی مامانی از قبل این برنا مه ریزی رو کرده بودند و حالا جای خوشحالی هست که شما هم خدا به مامان داده تا ببره و بیمه امام رضاتون کنه.من و بابایی نذر داریم هر سال بریم ولی گذاشتیم تو اسفند که خلوت تر باشه.همش دعا می کردم قبل از رفتن به مشهد خدا بهم بچه بده که میرم اونجا نی نی هم تو دلم باشه.حالا خداجون دو تا نی نی بهم داده و من می خوام باهاشون برم به پابوس امام رضا.قربونش برم دست هیچ کس رو خالی بر نمی گردونه منم ازش فقط سلامتی بچه هامو می خوام.امروز ساعت 3 بلیط قطار داریم و من الان که ساعت5/1&nbs...
16 اسفند 1390

کمک کنید هر کی می تونه

سلام من احساس می کنم دکترم روی سونوم دقت نکرد.خدا می دونه. فکر و خیال داره دیوونم می کنه .سونوی یه جنین CRL=3mm  سونوی اون یکی نی نی CRL:23mm این همه تفاوت منو نگران کرده. اگه کسی از سونو سر در میاره لطف کنه سونو رو برام ترجمه کنه ممنون میشم. می خوام بدونم آیا همه چی نرماله اینم متن سونو.
15 اسفند 1390

خوابم یا بیدار

سلام. امروز من یه آدم دیگه هستم با این همه دلتنگی یه دفعه خدا یه خبر خوش برات میاره تازه می فهمی یکی هنوز به یادته و دوست داره تو خوشحال باشی. خداجونم ممنونم ازت بابت تمام داده هات.دیروز رفتم سونو. اول که گفت رحمت دو شاخه.این برام برابره با استراحت و خونه نشینی.بعد گفت یه جنین تو شاخ راسته که ٦ هفتشه و قلب داره و قلب نازنینش داره می زنه مامان قربون اون تپش قلبت.بازم چرخوند و یه دفعه چیزی گفت که مامان می خواست جیغ بزنه دکتر گفت یه جنین تو سمت چپه که ٥هفته و ٦روزشه و قلب داره و قلب اونم داره می زنه.وای مامان گیج شده بود و هی میپرسید که یعنی چی؟اون دکترم که انگار جونش داره در میاد هی می گفت نمی دونم.پرسیدم دوقلو؟گفت شاید. با این حرفاش مامانی رو...
15 اسفند 1390

دلم تنگ است

بزن باران برای من برای اشکهای همچو بارانم برای قلب رنجورم برای جسم بیمارم برای قصه ی راهم برای عشق و ایمانم آه ای باران ببار تنها مانده ام گناهم چیست جز خون دل خوردن به درد آشنا مردن و من حیران از دوران کجا شد عهد ما یاران کجا شد یار غمخواران کجا شد مونس دلها کجا شد نم نم باران زمانی یار هم بودیم چه بسیار راه پیموده ،همراه هم بودیم چه شبهایی که ما غمخوار هم بودیم و اینک نیست آن شبها و آن راها نه یار هم نه غمخوار ونه همراهیم منو تو عمق یک رازیم سزاوارم به این دوری سزاوری به این دوری ورنجوری منو تو...
14 اسفند 1390

جای خالی مادر...............

سلام نی نی جون.مامانی رو ببخش دیر به دیر میام.با اومدنت زندگیمون از یکنواختی دراومده ولی هنوز مامان نتونسته به شرایط جدید عادت کنه.با اونکه اندازه یه گردو هستی فعلا اما همین گردو زندگیم رو زیر و رو کرده. خوشحالم ولی یه استرس همیشه جلوی ذوقم میگیره و به اصطلاح ذوقم رو کور می کنه.جدیدا خیلی عصبی شدم و زود می رنجم و تنها کسی که ازش نمی رنجم باباته. چون خیلی مراقب به رفتارش هست و خیلی هوامو داره. با اون که دورم و برم پر از آشنا و فامیله.احساس می کنم بی کس ترین آدم روی زمین خدام.الانم اینقدر دلم گرفته از دیگرون که نمی تونم سرکار گریه ام رو نگه دارم و اشکام همینجوری داره میاد. می خوام برم سر خاک مامانم خیلی ...
14 اسفند 1390

جشن نامزدی با نی نی

دیشب جشن شیرینی خوران پسر دایی مامانی (پسرعموی بابا)با نوه همسایه آقاجون اینا بود.شام همه خونه دایی بودیم بعد از شام رفتیم خونه مادربزرگ عروس که زنا اونجا بود و مردا هم خونه آقا جون اینا چون روبروی هم هستن.یه دل سیر رقصیدم. البته قبلش به بابایی قوق داده بودم خودم رو کنترل کنم خوب نمیشه دیگه. بعد از اونجا هم رفتیم خونه دایی و کلی خودمونی رقصیدیم. ت و رقص بودم که بابایی صدام کرد و در گوشم گفت اینجوری داری استراحت می کنی بس کن دیگه. منم با کلی شرمندگی رفتم نشستم . ولی بعدش بابایی بلند شد رقصید خوب منم وسوسه شدم باهاش رقصیدم. بعد از اونجا اومدیم خونمون من تازه فهمیدم وای نی نیم رو چقدر اذیت کردم مامان رو ببخش. بابایی با جدیت اعلام ف...
8 اسفند 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به منتظرم می باشد